گزارش جلسهی ششم(1)
نیمهی اول جلسهی ششم به بحث از نظریه مختار درباره زبان توصیفی قرآن گذشت و باقی آن به بررسی استنادهای قرآنی کتاب «حجاب شرعی در عصر پیامبر» دربارهی فرهنگ پوشش در زمان نزول قرآن.
در مقدمه نظریه تاثیر فرهنگ در زبان به تفصیل بحث شد. در سه ضلعی لفظ، معنا و مصداق توجه به تفاوت معنا و مصداق ضروری است. لیوان روی میز من را اگر یک مصداق بدانیم سه عبارت «لیوان روی میز من»، «تنها لیوان کلاس»(با این فرض که کسی دیگر لیوان نداشته باشد) و «تنها ظرف قرمز کلاس»(با این فرض که کس دیگری ظرف قرمز نداشته باشد) سه معنایی است که به این مصداق اشاره میکند.
معانی با شناخت یک فرهنگ از مصداق رابطهی مستقیمی دارد. ممکن است یک مصداق در فرهنگهای متعدد با معانی مختلفی تناظر داشته باشد. پس از این جهت اگر به رابطهی فرهنگ و زبان نگاه کنیم فرهنگ در زبان تاثیر گزار است. وجه دیگر تاثیر گزاری فرهنگ در زمان در ذخیرهی واژگانی هر زبان است. هر فرهنگی با توجه به ارتباطی که با جهان خارج دارد و بر اساس سطح اگاهی خود واژههایی را برای توصیف اشیاء و پدیدهها به کار میبرد. این واژهها ممکن است در فرهنگ دیگری موجود نباشد. واژههایی مثل، سبک زندگی، گفتمان و نظام که امروزه از جمله واژههای پرکاربرد فارسی شدهاست در سالیان دور چنین کابردی نداشتهاست، حتی واژههایی مانند جامعه و خانواده نیز واژههایی است که نمیتوان در متون غیر معاصر از آن سراغ گرفت. آگاهیهای جدیدی که در هر فرهنگی ایجاد می شود برای توصیف اشیاء و پدیدهها از واژگان خاص خود استفاده میکند.
اجازه دهید مثال روشنتری بزنم. فرض کنید ما در تهران برای همهی اقسام برف تنها تک واژهی «برف» را داشته باشیم. همچنین فرض کنید در گرایش دکتری! برف شناسی قرار است خواص هر برف را بررسی کنیم. اگر قبلا تفاوت برفها برایمان مهم نبود از این پس این تفاوتها را میبینیم و به واژههایی جدیدی نیاز داریم که به برفها با ویژگیهای مختلف اشاره کند. به همین منظور واژههایمان در مورد برف از یکی به مثلا ده واژه گسترش مییابد. یا فرض کنیم پزشکی بیماری جدیدی کشف میکند که تاکنون چون کشف نشده بود واژهای هم برای آن نبود. او برای اشاره به این بیماری ناچار است که واژهای نیز پیشنهاد دهد. از این پس واژهای به واژههای زبان ما افزوده میشود.
مثالهای متعدد دیگری هم می توان زد. در همهی این مثالها شناخت و تجربه فرهنگ سبب گسترش و تفاوت ذخیرهی واژگانی آن میشود. افراد با ذخیره واژگانی مختلف تفسیر متفاوتی از جهان پیدا میکنند. کسی که برای توصیف روابط اجتماعی در ذخیره واژگانی خود واژههای «فرهنگ»، «جامعه»، «نهاد»، «نظام»، «گفتمان» و «طبقه» را دارد نسبت به کسی که از این واژگان بیبهره است تفسیر متمایزی از روابط اجتماعی خواهد داشت.
تاثیرگزاری فرهنگ در زبان چند نتیجه در بحث تفسیر متون دینی به همراه دارد. اول این که در تفسیر این متون شناخت فرهنگ زمان صدور لازم است. دوم این که تفسیری که ارائه میشود باید متناسب با سطح آگاهی فرهنگ زمان صدور متن باشد و از تفسیرهای فرافرهنگی پرهیز نمود. سوم این که توصیفهایی که در این متون به کار رفتهاست لزوماً حکایت از واقع نمیکند بلکه بیشتر بازتاب سطح آگاهی فرهنگ زمان خود است.
پس از تببین این نظریه به نقد آن پرداختیم. تحلیلی که این نظریه از رابطهی زبان و فرهنگ میدهد در مورد اندیشه و زبان بسیاری از مردم صحیح است. بیشتر مردم بر اساس قالبهای آمادهی زبانی و یا اندیشگانی صحبت میکنند و اندیشه مینمایند. امّا این تحلیل نمیتواند دربارهی ذهنهای خلاق به کار رود. ذهنهای خلاق میتواند فراتر از قالبهای زبانی و اندیشگانی موجود در یک فرهنگ اندیشه کند و برای بیان اندیشهی خود زبان مناسب خود را بیابد. ذهن خلاق هنگامی که درک جدیدی از دنیا پیدا کرد یا با ترکیب کلمات، یا با به کار بردن واژههای قبلی در معنای جدید و توضیح مراد خود و یا با وضع واژهای جدید درک خود را به دیگران منتقل میکند.
علاوه بر ذهنهای خلاق، در مورد متون وحیانی نیز نمیتوان این تحلیل را پذیرفت. در متون وحیانی معانی با سطح آگاهی فرهنگ تناظری ندارد بلکه برآمده از علم الهی است. توصیفی که از اشیاء و پدیدهها میشود با قالبهای معنایی از پیش موجود صورت نمیگیرد بلکه بامعانیای صورت میگیرد که از وحی بر آمدهاست. معانی وحیانی هم فرافرهنگی است و هم حکایتگری از واقع دارد.
متون وحیانی اگر چه در معانی تاثیری از فرهنگ نپذیرفتهاند امّا از دو جهت دیگر فرهنگ در آنها تاثیر گذار بودهاست. اولین جهت در توصیف امور فرابشری است. هنگامی که این متون به توصیف دنیای فرامادی و مفاهیم مربوط به آن میپردازد در مورد اموری صحبت میکند که در تجربهی بشر نبودهاست تا برای آن واژهای مناسب داشت باشد. از سوی دیگر نمیتواند از واژهی ناآشنای جدیدی نیز استفاده کند چرا که انتقال مفهوم و هدایت به درستی انجام نمیشود. این متون ناگزیر از کاربرد واژههای موجود در فرهنگ است. میزان، عرش، قال، جاء، صف، شجر، نهر، تنزیل و رضوان از جمله واژههایی است که برای توصیف امور فرابشری در قرآن به کار رفتهاست.
برای تفسیر این گونه واژهها توجه به مذهب کلامی تنزیه در صفات الهی و نظریه غایتگرایی در وضع الفاظ لازم است. این دو مساله در جلسه قبل توضیح داده شد. مذهب ائمهی شیعه در تفسیر صفات الهی مذهب تنزیه است، به این معنا که خداوند قدرت دارد امّا نه مانند قدرت ما که آلودهی به لوازم بشری و مادی است. علم خدا نیز به معنای علم ماست پیراسته از مفاهیم بشری و مادی. به عنوان مثال در مورد علم ما تفکر کردن یک حسن است در صورتی که اگر تفکر را تحلیل کنیم به معنای سیر از معلوم به مجهول برای تبدیل آن به معلوم است. در نتیجه لازمهی تفکر جهل است و از آن جا که جهل در مورد خدا معنا ندارد تفکر برای او نقص است نه حسن. برای توضیح غایتگرای در وضع الفاظ به واژهی ترازو مثال میزنم. شکل ظاهری ترازو در طول تاریخ بسیار تغییر کردهاست. از ترازوهای دو کفهای به یک کفهای و از سنگها و وزنهها به دیجیتال. با وجود این تغییرات در مصادیق همهی آنها را ترازو مینامیم. علت نامیدن یکسان این است که آنچه در معنای تراز مهم است غایتی است که از آن انتظار میرود نه اجزای آن. حال اگر این واژه در مورد قیامت هم به کار رفت پیراسته از مفاهیم مادی آن را تفسیر باید کرد. مثال دیگر این بحث آیهی شریفهی «و جاء ربک» است. آمدن دربارهی انسان مستلزم پیمودن فاصلهی مکانی و مبدا و مقصد است. حال اگر این فعل برای امری غیر مادی به کار رفت به چه معناست. با پیراستن تمامی معانی بشری و مادی از آمدن تنها معنایی که میماند پدیدار شدن و ظاهر شدن است. این معنا را میتوان به امور غیر مادی نسبت داد.
جهت دیگری که فرهنگ در زبان قرآن تاثیرگزار است در مورد امور بشری است. دین خدا در فرایندی بشری گسترش پیدا میکند. به این معنا که از بستر امتحان مردم و با اختیار آنها گسترش مییابد. ابتدا مردم مکه و مدینه مسلمان میشوند و سپس از طریق آنان صدای دین به گوش دیگران میرسد. مسلمان نمودن مردم مکه و مدینه از طریق صحبت با آنان انجام شدهاست و صحبت با آنان لازمهاش در نظر گرفتن سطح آگاهی آنان است. قرآن اگر برای تامل در آیات الهی به شتر مثال میزند برای این است که شتر بیشتر از سایر حیوانها در دسترس عرب بودهاست و اگر از ظهار و ایلا و زنده به گوری دختران صحبت میکند به دلیل گرفتاری مردم عرب با این مسائل است. این به معنای فرفرهنگی نبودن آیات قرآن نیست. در مورد تشریعات که احکام قرآن تغییر ناپذیر است اما در مورد غیر تشریعات پیام اصلی این آیات فرافرهنگی است. ما لازم نیست به شتر نگاه کنیم؛ آنچه اهمیت دارد توجه به آیات الهی است.
بنابر این مقدمهی طولانی آن چه در قرآن دربارهی بهشت آمدهاست بازتاب فرهنگ آن زمانه نیست. واقعاً در بهشت نهر و درخت و عسل مصفا هست اگر چه واقعیت آن فراتر از نهر و درخت و عسل مادی و دنیایی است. همچنین در بهشت ممکن است نعمتهای دیگری باشد که توضیح آن برای عرب آن زمان ناممکن بودهاست و شاید برای بشر امروز هم ناممکن باشد. بنابراین این مطلب که«چه بسا این وعدهی عذاب آور[جهنم داغ و سوزان] متناسب با واقعیات اقلیمی آنان آورده شدهاست چرا که وعدهی جهنم سرد و یخ برایشان ناخوشایند نمینمود و در واقع ملموس نبود» صحیح به نظر نمیرسد.
قرآن دربارهی صادق بودن وعدههای الهی در مورد بهشت در آیات متعددی تصریح کردهاست: «الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً وَعْدَ اللَّهِ حَقّاً وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِیلاً» (نساء، 122) در این آیه خدا پس از ترسیم نعمتهای بهشتی حق بودن این وعده و صادق بودن گفتار خود را بیان میکند. با توجه به این آیه اگر در بهشت درخت و نهری نباشد و تنها به دلیل خواستهی مردم عرب این گونه بهشت ترسیم شده باشد گفتهی الهی کذب خواهد بود. در پست بعدی گزارش جلسه را ادامه خواهم داد.