گزارش جلسه ششم(3)
بحث دیگری که در جلسهی قبل مطرح شد بررسی «روابط جنسی افسار گسیخته» در کتاب «حجاب شرعی در عصر پیامبر» است. استدلال مولف در این کتاب دو مقدمه و یک نتیجه گیری دارد. مقدمهی اول این که در جامعهی عرب زمان نزول قرآن آلودگی جنسی رواج بسیاری داشتهاست. مقدمهی دوم این که در جامعهی که آلودگی جنسی رواج بسیاری دارد قانونگزاری در موضوعات ریز پوشش حکیمانه نیست. و نتیجه این که پس در جامعهی عرب زمان نزول نمیتوان از قرآن انتظار داشت که در مورد پوشش احکام دقیق وجزیی آورده باشد. « حال با توجه به این واقعیت وخیم آیا میتوان انتظار داشت که مثلاً از لزوم پوشیدگی ساعد و آرنج بانوان در قرآن سخنی آمده باشد؟ آیا در شرایطی که آلودگی و فحشا جنسی در دو قدمی مومنان بود ... میتوان از قرآن توقع بیان پوشش موی سر یا سرتاسر پا را داشت؟»
در مقدمهی اول شواهدی برای نظر مولف وجود دارد. قرآن در آیات فراوانی بر پرهیز از آلودگی جنسی تاکید مینماید. گزارشهای تاریخی نیز رواج آلودگی جنسی را در جامعهی عرب آن زمان تصدیق مینماید. البته برخی از استنادهای ایشان محل اشکال است. از این که برای اثبات برخی از اقسام زنا چهار شاهد نیاز است نمیتوان نتیجه گرفت که «تماس جنسی با زن شوهردار آن قدر نامحتاطانه بود که حتی امکان دیده شدنش از سوی چهار نفر هم وجود داشت.» اشتراط چهار نفر در این نوع خاص زنا شاید به دلیل جلوگیری از همگانی شدن این مساله و جلوگیری از اتهامها باشد.
همچنین ایشان عباراتی مانند «الحافظین لفروجهم و الحافظات» را به معنای توصیه به پوشیدگی اندام تناسلی دانستهاند تا در اثر بیمبالاتی ظاهر نشود: «به مردان و زنان مومن بگو مراقب ازارشان باشند تا اندام برهنهی زیر آن در پی سهلانگاری مورد رؤیت واقع نشود.» به این استدلال دو اشکال وارد است. اشکال اول این که معنای فرج در این عبارت و عبارتهای مشابه به معنای اندام تناسلی نیست بلکه به معنای شکاف است. این واژه در زمانهای بعدی در معنای شرمگاه تعین پیدا نمود. این مساله را در جلسات قبل توضیح دادهام. اشکال دوم این که عبارت حفظ فرج کنایه از پاکدامنی است نه این که به معنای حفظ فیزیکی شرمگاه باشد. در آیه سورهی مومنون که میفرماید: «الذین هم لفروجهم حافظون الا علی ازواجهم او ما ملکت ایمانهم» به معنای این نیست که مومنان کسانیاند شرمگاهشان را از همه میپوشانند فقط لازم نیست از همسر و کنیز بپوشانند بلکه ظاهر آیه در این معناست که مومنان کسانیاند که جز در مقابل همسر و کنیز در روابط جنسی عفت پیشه میکنند. اثبات این ادعا نیازمند شواهد بیشتری است که در جای دیگری به آن اشاره میکنم.
امّا مقدمهی دوم ایشان نیز خالی از اشکال نیست. آیا در جامعهای که آلودگی جنسی رواج دارد وضع قوانینی در مورد حجاب حکیمانه نیست؟ توجه به چند نکته در بررسی این مقدمه لازم است. اول این که موضوع پوشش با موضوع روابط جنسی متمایز است و لزوماً نمیتوان از وضعیت یکی وضعیت دیگری را پی برد. پوشش در هر فرهنگ مولفههای خود را دارد که ممکن است با آلودگی جنسی نیز سازگار باشد. اگر در جامعهای آلودگی جنسی وجود داشته باشد به معنای درگیری همهی طبقههای جامعه با این آلودگی نیست. ممکن است اقشار بسیاری از جامعه مصون از این آلودگی باشند. نکتهی سوم این که پیامبر در اولین مواجهه با مردم از حجاب سخنی نگفت. پس از این که انذار و تبلیغ معارف و اخلاق انجام شد پیامبر احکام حجاب را بیان فرمود. بنابراین در زمانی که پیامبر در مدینه احکام حجاب را بیان میفرمایند جامعه آمادگی پذیرش احکام حجاب را دارد.
جدای از این اشکالها با وجود نصوص مطرح در مورد ححاب در قرآن و سنت پیامبر نوبت به چنین تحلیلی نمیرسد که بحث از این نصوص موضوع جلسات آتی ما خواهد بود. به ذهنم میرسد اگر شخصی به روش مولف محترم در صد سال دیگر انقلاب اسلامی سال 57 را بررسی کند احتمالاً منکر حدوث انقلاب شود زیرا با رواج بیبندو باری در شهرهای بزرگ، سینما، تلویزیون و مجلات انچنانی، فراوانی مراکز فحشا و شواهد دیگر بسیار غیر محتمل میرسد که مردم از یک روحانی تبعیت کنند چه برسد به این که به اشارهی او جان دهند.
موضوع جلسهی بعد بررسی ادامهی استنادهای قرآنی کتاب «حجاب شرعی در عصر پیامبر» است. پس از این بررسی بحث بعدی با موضوع «فرهنگ پوشش در ادب جاهلی» را شروع میکنیم.