نقد هفتم: برهنگی نابالغان
به نقل از مهرخانه:
برهنگی نابالغان
مجید دهقان
اثبات برهنگی نابالغان، بخشی در کتاب حجاب شرعی در عصر پیامبر و مقدمهای
برای اثبات رواج برهنگی در جامعه عرب زمان پیامبر است. مؤلف محترم در این
بحث ادعا مینماید که دختر و پسر نابالغ در جامعه معاصر پیامبر در قید و
بند پوشش نبوده، تنها با پارچهای قسمتی از پایینتنه خود را میپوشاندند و
یا همین مقدار از پوشش را نیز نداشتند. از این میان دختران هنگامی که به
بلوغ میرسیدند از «درع» استفاده میکردند که بنا بر نظر مؤلف، پیراهنی
کاملاً ابتدایی و نادوخته است.(1) ایشان سه گزارش در تأیید ادعای خود ذکر
میکند. گزارش اول درباره عمرو بن سلمه است که در هفت یا هشت سالگی به جهت
اینکه قرآن را بیشتر از دیگران میدانست پیشنماز میشود، در حالی که
برده کوچکی بر تن داشته که هنگام سجده به خوبی عورت او را
نمیپوشاندهاست. تا این که با تذکر زنی از میان مأمومان برای او پیراهن
عمانی میخرند و این مشکل برطرف میشود و عمرو بن سلمه را نیز به بیشترین
حد از سرور خود بعد از مسلمان شدن میرسانند.(ص40).
برای بنده روشن
نیست که مؤلف چگونه از این گزارش و مانند آن، احکام کلی نتیجهگیری میکند و
پوشش ناقص عمرو بن سلمه را به همه کودکان نسبت میدهد؛ چنین تعمیمی از
جهت علمی مشکل است. از این گذشته با کمی دقت در گزارش بالا روشن میشود که
لباس عمرو در حالت عادی نقصی نداشته است و تنها در حالت سجده پوشش کافی
نداشته و گمان نکنم چنین پوششی برای کودک هفت ساله چندان عجیب و غیرمعمول
به نظر برسد. نکته دیگری که پیگیری این روایت در کتابهای تاریخی نشان
میدهد، این است که این واقعه در مکه یا مدینه نبوده است، بلکه در
قبیلهای بوده است که بعد از فتح مکه مسلمان میشوند. این قبیله هنگامی که
نزد پیامبر میآیند، حضرت تعالیمی را به ایشان آموزش میدهد؛ از جمله این
که امام جماعت شما کسی باشد که قرائت قرآن بیشتر یا بهتری دارد و چون در
بین آن قبیله عمرو هفت ساله بهتر از سایر مردم قرآن میخوانده است، او را
امام جماعت میکنند(السنن الکبری، بیهقی، ج3، ص 91). به راحتی نمیتوان
ویژگیهای قبیلهای را که اسلام آوردن خود را تا بعد از فتح مکه به تأخیر
انداخته است و قاریترین آنها پسری هفت ساله است؛ پسری از خانواده فقیر
که بالاترین سطح خوشحالی او داشتن پیراهن عمانی است را به همه عرب نسبت
داد.
مستند دوم مؤلف، روایتی از عایشه است که میگوید رسول خدا در
حالیکه دختری در خانهام بود وارد شد و پارچهای که دور کمرش بسته
بود(الحقوة)(2) را به من داد و گفت این پارچه را به دو نیم کن و نصفش را به
این دختر و نصف دیگر را به دختری که در منزل امسلمه است بده؛ زیرا این دو
دختر بالغ شدهاند. مؤلف در مورد این که کدام قسمت از اندام این دو دختر
با این پارچه پوشیده شده است، تردید دارد و دو احتمال مطرح میکند: یا
برای پوشاندن بالاتنه شامل کتف تا کمر و شکم یا برای پوشاندن پایینتنه
شامل دور کمر تا پایین نشیمنگاه و شاید وسط ران. وی احتمال دوم را تقویت
میکند. دلیل وی برای این ترجیح روایتی است که از پیامبر وارد
شدهاست:«لایقبل الله صلوه حائض الا بخمار». وی خمار را به معنای دامن یا
ساتر پایینتنه میداند و بنابر این در این روایت پیامبر تأکید میکند که
نماز دختر بالغ تنها با پوشش پایینتنه صحیح است(ص:41).
این روایت
به طرق متعددی در کتب حدیثی اهل سنت ذکر شده است که در برخی از این
طریقها قرینهایست که به صراحت نشان میدهد مراد پیامبر، پوشش کدام ناحیه
است. احمد بن حنبل این روایت را در مسند خویش از عایشه نقل میکند که نزد
امطلحه میرود و دختران او را در حال نماز بدون خمار میبیند. عایشه به
امطلحه میگوید که دختر بالغ هنگام نماز باید خماری بر سر داشته باشد و در
ادامه به ذکر خاطره خود از پیامبر میپردازد(3)(ج 43، ص 145). بنابر این
گزارش و مانند آن، مراد پیامبر پوشش سر است و این قرینه جایی برای دو
احتمال مؤلف باقی نمیگذارد. اما این که مؤلف برخلاف همه اهل لغت و فقه و
تفسیر در طول تاریخ خمار را به معنای دامن گرفته است را در شمارههای
آینده به بحث میگذارم. بنابر این تنها نقصی که در حجاب این دختران وجود
داشته، پوشش سر بوده است و لباسشان سایر اندام آنها را میپوشانده است و
این خلاف ادعای مؤلف است.
استناد سوم مؤلف، روایت دیگری از عایشه
است که تنها لباس خود را هنگام ازدواج با پیامبر «حوف» میشمارد که به نظر
مؤلف تنها برای پوشش پایینتنه به کار میرفته است(ص 41). در متنی که خود
مؤلف از ابنمنظور نقل میکند حوف پیراهنی دانسته شده است بدون آستین و با
نوارهایی از چرم به عرض چهار انگشت یا یک وجب که دختر غیربالغ به تن
میبسته است. از این متن بر نمیآید که حوف تنها ساتر پایینتنه باشد.
اضافه بر این که عایشه در هنگام ازدواج با پیامبر بنابر قول مشهور شش ساله
بوده است (المعجم الکبیر، الطبرانی، ج 24، ص 77) و چنین پوششی برای دختر
شش ساله چندان شگفتانگیز به حساب نمیآید.
پس از نقد هر سه دلیل
مؤلف، لباسهای ویژه کودکان که در گزارشهای تاریخی عرب جاهلی آمده است
را ذکر میکنیم. رهط لباسی از پوست است که به شکل نوارهایی بریده شده و از
ناف تا زانو را میپوشانده است (تاج العروس، الزبیدی، ج10، ص 266). الاصده
نیز پیراهنی بدون آستین بوده است که عروس و دختر غیربالغ استفاده
میکردهاند (همان، ج4،ص 335). این لباس بالاتنه تا ناف را میپوشانده
است (المحیط فی اللغة، ابن عباد، ج 8،ص 171). غیر از این دو القبعه نیز
استفاده میشده است؛ پارچه بلندی که مانند کلاه دوخته میشده است (ابن
منظور، لسان العرب، ج 8،ص 259). المجول نیز پیراهنی بوده است دوخته و
دختران قبل از ازدواج از آن استفاده میکردند(تاج العروس، ج 14، 126).
غیر
از لباسهای ویژه، لباسهایی نیز بین کودکان و بزرگسالان مشترک بوده است.
در گزارشی که پیامبر در حال خطبه خواندن از منبر پایین میآیند و حسن و
حسین را به آغوش میگیرند، آن دو حضرت با پیراهن (قمیص) توصیف شدهاند (سنن
النسایی، ج 3، ص 108). همچنین در روایت عمرو بن سلمه که در ابتدای مقاله
ذکر شد، برای او پیراهن عمانی خریداری شد. قمیص لباس مشترک بین کودکان و
بزرگسالان بوده است.
شاهد دیگر مؤلف برای رواج برهنگی و عدم
موضعگیری پیامبر در برابر آن، نهی پیامبر از پوشیدن جامههای بلند اشرافی
است که موضوع شماره آتی خواهد بود.
پینوشت
1. درباره این نوع پیراهن در شماره آینده بیشتر خواهم نوشت.
2.
حقوه از نامهای دیگر ازار است وترجمه مؤلف دقیق نیست(ر.ک: لسان العرب،
ابن منظور، ج 14، ص 190 و سایر کتب لغت ذیل مادهی حقو).
3.
حَدَّثَنَا یَزِیدُ قَالَأَخْبَرَنَا هِشَامٌ عَنْ مُحَمَّدٍ أَنَّ
عَائِشَةَ نَزَلَتْ عَلَى أُمِّ طَلْحَةَ الطَّلْحَاتِفَرَأَتْبَنَاتِهَا
یُصَلِّینَ بِغَیْرِ خُمُرٍ فَقَالَتْ إِنِّی لَأَ
رَىبَنَاتِکِقَدْحِضْنَأَوْ حَاضَ بَعْضُهُنَّ قَالَتْأَ جَلْقَا لَتْفَلَا
تُصَلِّیَنَّ جَارِیَةٌ مِنْهُنَّ وَ قَدْحَاضَتْ إِلَّا وَ عَلَیْهَا
خِمَارٌ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ
دَخَلَ عَلَیَّ وَ عِنْدِی فَتَاةٌ فَأَلْقَى إِلَیَّ حَقْ وَ هُفَقَ
الَشُقِّیهِ بَیْنَ هَذِهِ وَ بَیْنَ الْفَتَاةِ الَّتِی عِنْدَ أُمِّ
سَلَمَةَ فَإِنِّی لَاأُرَاهُمَا إِلَّا قَدْحَاضَتَا أَوْلَا أُرَاهَا
إِلَّا قَدْحَاضَتْ.
امام على علیه السلام :
لَو یَعلَمُ المُصَلّى ما یَغشاهُ مِنَ الرَّحمَةِ لَما رَفَعَ رَأسَهُ مِنَ السُّجودِ؛
اگر نمازگزار بداند تا چه حد مشمول رحمت الهى است هرگز سر خود را از سجده بر نخواهد داشت.
غررالحکم، ج 5، ص116