نقد چهارم؛ آیا برهنگی بزرگان دینی صحت دارد؟
نقد زیر چهارمین شماره از نقدی است که مهرخانه در بررسی کتاب«حجاب شرعی در عصر پیامبر» منتشر نمودهاست:
در سه نقد گذشته اشکالهایی را درباره روش مؤلف محترم کتاب حجاب شرعی نگاشتم. زین پس
مسائل کتاب را به همان ترتیبی که مؤلف آورده است نقد مینمایم. همچنان
امید و علاقه دارم که مشارکت مؤلف کتاب در این بحث، هم برغنای آن بیافزاید و
هم اگر فهم اشتباه یا شتابزدهای از اینجانب سر میزند برطرف گردد.
نمایان
بودن عورت بزرگان دینی در طول تاریخ، موضوع اولی است که مؤلف به تفصیل
بیان مینماید تا از آن دو نتیجه بگیرد: تکامل تاریخی حجاب و عدم توجه
ادیان گذشته نسبت به پوشش سایر اندام غیر از عورت. در این مقاله هم مقدمه و
هم نتیجه نقد میشود.
آدم و حوا اولین شخصیتهایی هستند که برهنگی
آنها از زبان تورات بیان میشود: "هر دو عریان بودند و خجالت
نمیکشیدند(ص23)". مؤلف به همین نقل بسنده مینماید. با خواندن این دو
جمله به نظر میرسد ادعای مؤلف تأیید میشود؛ چراکه آدم با وجود این که
پیامبر خداست مکلف به پوشش عورت نبوده و بالاتر این که از نمایان بودن آن
نیز شرمی نداشتهاست. اما مطالعه ادامه تورات غیر از این را نشان میدهد.
در سفر تکوین چند خط پس از عبارتی که در بالا نقل شد، آمده است
که درختی که آدم و حوا از خوردن آن نهی شده بودند درخت دانایی خیر و شراست
و پس از فریفته شدن توسط مار و خوردن از درخت، چشمان آن دو باز میشود و
"میفهمند که برهنه بودهاند" و پس از این بلافاصله برای خود از برگ زیتون
پوششی درست میکنند (سفر تکوین، فصل سوم) ننتیجهای که از این داستان بر
میآید برخلاف ادعای مؤلف است. عریان بودن آدم و حوا قبل از فریفته شدن به
دلیل عدم آگاهی آن دو از شر و خیر، ربطی به مکلف نبودن به پوشش عورت و شرم
نداشتن از برهنگی ندارد. شرم نداشتن آدم و حوا نیز به دلیل عدم وجود موضوعی
برای شرم است نه ناشی از بیتوجهی به غیراخلاقی بودن برهنگی. همین که آن
دو آگاهی به بد بودن برهنگی پیدا میکنند بنابر گزارش تورات بلافاصله با
نزدیکترین شی ممکن خود را میپوشانند. قرآن نیز داستان برهنگی آدم و حوا
را همینگونه گزارش میدهد: "فاکلا منها فبدت لهما سوءاتهما و طفقا یخصفان
علیهما من ورقه الجنة، سرانجام هر دو از آن خوردند و عورتشان آشکار شد و
برای پوشاندن خود برگهای درختان بهشتی را به خود پیچیدند."(طه: 121)
در
گزارش قرآن عورت آن دو قبل از خوردن از درخت برای آنها روشن نبودهاست و
بلافاصله پس از آگاهی از آن خود را پوشانیدهاند. مؤلف در نقل دادهها از
منابع تاریخی در این قسمت تنها بخشی که در تأیید فرضیه خود است را ذکر
مینماید و همانطور که در نقد پیشین گذشت این به دور از اخلاق پژوهشی است.
نمایان
بودن نشیمنگاه دختران شعیب پیامبر در داستان حضرت موسی، مورد دیگری است
که به آن استدلال شده است. پس از آن که شعیب برای دعوت از موسی دختر خود
را به سوی او میفرستد، موسی از پی دختر روان میشود. بادی میوزد و پشت
دختر پیدا میشود. موسی از شرم این که نگاهش به پشت او بیافتد، میخواهد که
جلوی او حرکت کند. این گزارشی است که مؤلف میدهد.
دو روایت نیز
در این قسمت ذکر میکند: "فضربت الریح ثوبها فحکی عجیزتها» و «فسفقتها
الریح فبان عجزها". در ادامه روایت آمده است که موسی به دختر میگوید:
"بهتر است که از عقب من بیایی و مرا راهنمایی کنی. چون که ما که اهل خاندان
رسالت هستیم به پشت زنان نگاه نمیکنیم"(ص 24). نکتهای که در این قسمت
سبب اشتباه مؤلف شده است، ترجمه نادرست روایت است. عبارت "فحکی عجیزتها"
به معنای نمایان شدن نشیمنگاه نیست، بلکه به معنای این است که لباس حجم
نشیمنگاه را نشان میدهد. در این عبارت «حکی» فعل متعدی معلوم است که فاعل
آن ضمیری است که به ثوب بر میگردد. ریح و عجیزة هر دو مؤنثاند و
نمیتواند فعل مذکر به آنها استناد داده شود.
با این توجه، عبارت
به این معناست که لباس به سبب وزش باد حجم نشیمنگاه را نشان میداد نه
اینکه لباس به کناری رفت و خود اندام نمایان شد. با این قرینه عبارت دوم
نیز به معنای کنار رفتن لباس و نمایان شدن اندام نیست، بلکه به معنایی است
که ذکر شد.
مراد حضرت موسی نیز که میگوید "ما به پشت زنان نگاه
نمیکنیم"، نگاه به اندام عریان نیست؛ چراکه اولاً در این صورت فضیلت بزرگی
نیست که حضرت آن را به خاندان رسالت نسبت میدهد. ثانیاً تعبیر نگاه کردن
به پشت زنان تعبیر رایجی است که برای نگاه کردن به برجستگی اندام از روی
لباس به کار میرود. عنوانی که مرحوم حر عاملی در وسایلالشیعه برای این
دسته از روایات آورده است همین مطلب را تأیید میکند. وی این روایت و
مانند آن را در بابی با عنوان «کراهة النظر فی ادبار النساء الاجانب من
وراء الثیاب» میآورد. وی تصریح میکند که مراد، نگاه از پشت لباس است نه
نظر به اندام عریان(ج20، ص 200).
برهنگی حضرت ابراهیم علیه السلام
نمونه دیگری برای برهنگی بزرگان دینی است. دلیل مؤلف در این قسمت روایتی
از شیخ صدوق است: "أوحى اللّه إلى إبراهیم أنّ الأرض قد شکت إلیّ الحیاء من
رؤیة عورتک فاجعل بینک و بینها حجاباً فجعل شیئاً هو اکبر[اکثر] من الثیاب
و من دون السراویل فلبسه فکان الی رکبتیه. خداوند به ابراهیم وحی کرد که
زمین از بابت دیدن عورت تو بر من شکایت آورده است. پس ما بین خودت و ما بین
زمین حائل و حجابی برگیر! آنگاه ابراهیم پوشاکی که بزرگتر از ساتر
شرمگاه و کوچکتر از شلوار است و تا زانوانش میرسید تهیه کرد و پوشید".
مؤلف به ذکر این روایت بسنده میکند(ص24).
برداشت وی گویا این است
که عورت ابراهیم پیامبر نمایان بوده و تنها پس از شکایت زمین، خدا وی را
مکلف به پوشش عورت نموده است، اما دقت در متن روایت نشان میدهد که بحث بر
سر نمایان بودن عورت ابراهیم نیست، بلکه مسئله نبودن پوششی در زیر لباس
است که به طور کامل عورت را بپوشاند؛ بهگونهای که از چشم زمین نیز محفوظ
باشد. اندام حضرت ابراهیم با لباس معمول خود به طور کامل از دید مردم
پوشیده بودهاست و با این پوشش اضافی که کارکرد لباس زیر امروزی را دارد،
از دید زمین نیز پوشیده میماند. با این دقت روایت ربطی به عریان بودن
ابراهیم پیامبر ندارد.
مؤلف نمونههای دیگری از بزرگان دینی نیز ذکر
میکند که مانند این سه مورد دارای اشکالاتی است و به نظرم ذکر همه آنها و
نقد آن، از حوصله این مقاله خارج است. غیر از اشکالی که به این شواهد
مطرح است، نتیجهگیری مؤلف نیز خالی از اشکال نیست. مؤلف از این نمونهها
نتیجه میگیرد که "درخواست شرع بر پوشاندن «شرمگاه و پایینتنه» متمرکز
بوده و نه قسمتهای دیگر اندام"(ص 29). به نظر میرسد این نتیجه عامتر از
شواهد است. شواهد به فرض صحت تنها نشان میدهد که برخی از بزرگان دینی در
زمانی عورتشان نمایان بود و شارع نسبت به آن حساسیت نشان دادهاست، اما چه
بسا در مواضع دیگری شارع نسبت به پوشش سایر اندام نیز تعالیمی داشتهاست.
به عبارت دیگر اثبات این که شارع نسبت به پوشش عورت حساسیت داشته است، نفی
حساسیت او نسبت به سایر اندام را نمیکند.
پس از مسئله برهنگی در
ادیان گذشته، مؤلف به بررسی رواج برهنگی در زمان پیامبر میپردازد و آن را
در پنج فصل به تفصیل و البته اطناب به بحث میگذارد. نقد این پنج فصل را ان
شاء الله از قسمت بعدی شروع مینمایم.